کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

حال زارش را ببین حال بکایش را ببین           بین این زندان بی‌روزن صفایش را ببین

زحـمـت زنـجـیر دارد در قـنـوت نـافـله           باهمین دست ورم کرده دعایش را ببین


حالت روحانی‌اش بدکاره را‌ هم پاک کرد           در مریضی هم دم مشکل‌گشایش را ببین

یک نفر می‌گفت موسی رفته از زندان مگر؟!           یکنفر می‌گفت نه؟ زیر عبایش را ببین!

آن امامی که‌ بُـوَد منزل گهش عرش خدا           در سیه چال از ستم امروز جایش را ببین

آنقدر زنجیر سنگین بود ساقش خُرد شد           دل اگر داری خودت اوضاع پایش را ببین

دست بر دیوار سنگی زد رخش آتش گرفت           نوکر زهرا! گریز روضه‌هایش را ببین

لیلـة‌الـقدر نـبی در پشت در آتش گرفت           دست‌های شرمـسار مرتـضایش را ببین

چادر زهرا پرش به چادر زینب گرفت           از مدیـنه روضه‌های کـربلایش را ببین

سنگ خورد و مشت خورد و به نماز شب نشست           در سجود این خدای غم خدایش را ببین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا بر اساس روایات معتبر ( مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ص ۲۹۷؛ بحار الانوار ج ۴۸ص ۲۳۷ ) هارون کنیز زیبا رویی را برای حضرت فرستاد نه زن مفسده؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سرفه‌های خونی‌اش بدکاره را‌ هم پاک کرد           در مریضی هم دم مشکل‌گشایش را ببین

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آن امامی که‌ به تخت عرش اعلی می‌نشست           در سیه چالش بیا امروز جایش را ببین

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شکر آن ربی که نعمت داد بر ما اینچنین           با دعـای مـادر و لـطـف امیـرالمـؤمنین
شد تـمـام دلـخـوشی مـردم ایـران زمـین           سفره موسی بن جعـفـر، سفـره اُمُّ البنـین


بـارها دیـدیم ‌وقـتی کار غـم بـالا گرفت
دست
ما را روضۀ باب‌الحوائج‌ها گرفت

سهم ایران لطفِ موسای بنی‌الزهرا شده           مشهد و شیراز و قم سه کاظمین ما شده
تشنگی یعنی چه وقتی یـار ما دریا شده           هر در
بـسـته به روی مـردم مـا وا شده

غیر آقا از کـسی عـزت نمی‌خـواهیم ما
جز ولیعهدش،
ولی نعمت نمی‌خواهیم ما

چشم بد از این همه آقایی‌ات، آقا به دور           از فدک گو غاصبینش را بلرزان بین گور
سال ها تو استقامت کردی ای مرد غیور           آبروها بردی از اهل زر و تزویر و زور

هر چه گردد، عزّتت آقا دو چندان می‌شود
یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌شود

غرق دنیایم خودت غرق هوالهو کن مرا           غیر عشقت فارغ از هر هیاهو کن مرا
کـن مـرا آزاد از من، بـنـده او کـن مـرا          
مثل آن بدکاره از این رو به آن رو کن مرا

نوکرت از دست رفت آقا کمک! آقا دخیل
حضرت موسا مسیحِ کـاظمینی‌ها دخـیل

حضرت موسای ما قعر سجون را طور کرد           کوه صبرش چشم فرعون زمان را کور کرد
او سـیـه‌چـال بلا را نـور فوق نـور کرد           خون دل‌ها خورد و از شیعه بلا را دور کرد

او بـدی‌ها دیـد اما با کـسی بـد تـا نکـرد
مرگ خود را خواست اما لب به نفرین وا نکرد

باز هم زنـجـیر با هـارون تبـانی می‌کند           بی‌قـرارت کـیـنـۀ سـنـدیِ جـانی می‌کـند
لال گـردد؛ بـاز دارد بـد دهـانی می‌کـند           یاس را سـیلی دوبـاره ارغـوانی می‌کند

بی‌هوا زد، بی‌هوا زد، بی‌هوا زد بی‌هوا
دم گرفتی زیر لب،
یا فاطمه، یا مجـتبی

تو چه دیدی که رمق رفت از نگاهت، آه آه           بوی زهـرا پُـر شده در قـتلگـاهت، آه آه
اشک خون ریزد لبت، از آه آهت، آه آه           با عـبا گـیـرد نـگـهـبان اشـتـباهت، آه آه

خوب شد معصومه جانت، نیمه جانی‌ات ندید
غرق زخم و غرق خون و قد کمانی‌ات ندید

بعد تو اینجا سر پیراهنت دعوا که نیست           جسم تو بر جسر بغداد است زیر پا که نیست
ساق مرضوضِ تو کارِ نعل مرکب‌ها که نیست           حرفی از آوارگیِ طفل بی‌ بابا که نیست

بعد تو سـیـلی جـوابِ دیـده گـریان نبـود
گوش شیطان کر، زنی بر ناقۀ عریان نبود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد روایی و تاریخی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ اینکه گفته می شود در آخرین باری که امام کاظم علیه‌السلام زندانی شدند چهارده سال طول کشید استناد روایی و تاریخی وجود ندارد بلکه تاریخ صحیح چهار سال است زیرا همانطور که در صفحات ۵۰۷ جلد ۲ اصول کافی و ص ۲۰۶ جلد ۴۸ بحارالانوار و ص ۱۵۳ ج ۳ منتهی الآمال هم آمده است هارون الرشید ملعون در سال ۱۷۹ هجری امام را دستگیر و از مدینه به بصره و سپس به بغداد تبعید و زندانی کرد و امام علیه‌السلام را در سال ۱۸۳ به شهادت رساند که مدت زندانی بودن چهار سال می شود! البته شاید بتوان گفت که مجموع زندان های متعددی که حضرت در ایام خلافت غاصبانه خلفای مختلف در مدت حیات پُر برکتشان رفتند چهارده سال بوده باشد که البته در این خصوص نیز تصریح تاریخی وجود ندارد. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

چهارده سال استقامت کردی ای شیر غیور           آبروها بردی از اهل زر و تزویر و زور

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خداوندا نگیر از من نگـاه مهـربانش را           نگـیـر از بـندۀ او نـوکـری دوستانش را

بلا گـردان خُـدّام حـریـم کـاظـمیـنـم من           گدایم روزی‌ام از سفره‌اش کن خُرده نانش را


نیامد دست خالی یک تن از باب المراد او           ندارد هشت جنّت هم صفای آستانش را

همین یک نکته از پستی این دنیا فقط کافی‌ست           چرا باید بگیرم از سیـه‌چالی نشانش را

به هارون تا قیامت لعن و نفرین پیمبر باد           که با آزار آن حضرت نموده قصد جانش را

فـقـط با تازیـانه می‌کـند از او پـذیـرائی           بریده سندی ابن شاهک ملعون امانش را

نشسته مثل عمه زینب خود نافله خوانده           ز بس نمناکی زندان گرفت از او توانش را

نمانده ساق پا حتی بماند معنی مرضوض           قـلم هرگز ندارد قـدرت شرح بیانش را

غل و زنجیر یا زندان بسوزم با کدامینش           شکست از او یکی حرمت یکی هم استخوانش را

ولی با این همه روضه ولی با این همه غربت           دم جان دادنش بالین خود دیده جوانش را

بـمـیرم کـربـلا بـابـا به بالـین پـسـر آمد           گرفت این داغ از بابا توان زانوانش را

نگاه انداخت هر جائی از این صحرا فقط می‌دید           جوانش را جوانش را جوانش را جوانش را

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : وحید کردلو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سوز مناجـات تو پُـر کرده زمان را            آتش زده داغت دل هـفت آسـمـان را
هرشب دعـاگـوی تمـام خلـق هـستی            نفـرین نکـردی دشـمن نامهـربان را


بغضی نشسته در گلویت مثل حـیدر            داری بخاطر درد خار و استخوان را
دربـنـد هـستـی شیـعـیـان آزاد باشـند            زیر شکـنجـه می‌کـشی بار گران را
شـمع وجـودت ذرّه ذرّه می‌شـود آب            داری تحـمل می‌کـنی زخـم زبـان را
روح تـو را دشـنــام‌هـا آزرده کـرده            فکـری بکـن مأمـورهای بد دهان را
وا کرده پای ابن شاهک را به زندان            نفـسی که تا گـودال برده ساربان را
شکـر خـدا فـردا نمی‌بـیـند عـزیـزت            روی لبان خـشک تو خون روان را
دخـتـر نـدارد طـاقـت اینـکـه بـبـیـنـد            هر صبح و شب بی‌حرمتی این و آن را
چـشم حـرامی سوی نامـوست نیـفـتد            هرگز نبـیـنـد خـندۀ شـمر و سنان را
یـا کـه زبــانـم لال در بـیـن اجـانـب            حـتی نـبـیـنـد سـایـۀ نامـحـرمـان را!
شکر خـدا جـسمت نشد پامال دشمن            از تو نمی‌گیرد سنان تاب و توان را
دیـروز امـا مـرکـب دشـمن در آورد            زیـر و بـم تلـخ صدای استـخـوان را
زخـم لـبان چاک چاکـت یـادت آورد            بزم شراب و ضربه‌های خیزران را
اصلا حـسین کـنج زنـدانی و با خود            کنج خرابه می‌بری مرثـیه خـوان را
بر روی نیـزه هم شده برگرد امشب            آرام کن با خنده‌ای معصومه جان را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

بر سیـنۀ تو رد پای چکـمه‌ای نیست            از تو نمی‌گیرد سنان تاب و توان را.

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

او که بـاران به دلِ ابر بهـاران می‌داد            به لبِ تـشـنـۀ هر بـادیـه بـاران می‌داد

مثل گلهای بهاری که پُر از عطر خداست            نفسش، روح به احـوال پریشان می‌داد


خشم خاموشِ زبانش، به جهان درسِ حیا            صبر او حوصله بر موسیِ عمران می‌داد

روزه بود و همه روزه به دعا می‌پرداخت            دم به دم با نفسش بوسه به قرآن می‌داد

مثل خورشید که مهرش همه جا می‌تابد            با نگـاهش به زن مـفـسده ایمان می‌داد

بـا وجــودِ ســتــمِ وافــرِ زنــدانـبـانَـش            وقتِ افطار به او هم رطب و نان می‌داد

ابرها از غـم سنـگـین دلـش می‌گـفـتـند            اشک هایش به زمین صبر فراوان می‌داد

دلِ سجـاده هـم از غـربت او می‌نـالـید            موجِ اشکش خبر از روضۀ پنهان می‌داد

ولی افـسوس که این قـوم نمی‌فـهـمیدند            باب حاجات به زندانِ جـفا جان می‌داد

با تـمام بـدی‌اَم او چه کـریـمـانه صفت            غزلِ سادۀ خود را به "مزینان" می‌داد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر مغایر روایات معتبر است زیرا بر اساس روایات معتبر ( مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ص ۲۹۷؛ بحار الانوار ج ۴۸ص ۲۳۷ ) هارون کنیز زیبا رویی را برای حضرت فرستاد نه زن مفسده؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مثل خورشید که مهرش همه جا می‌تابد            با نگـاهش به زن مـفـسده ایمان می‌داد

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد علی بقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

این طور اگر در غل و زنجـیر اسیری            جرمت فقط این است که از نسل غدیری

امروز تو دیروز کسی غیر علی نیست            در بنـد هـم ای مـرد سرافـراز امیـری


حکم تو همان حکم رسول است بلاشک            شـأن تو هـمان شأن وصیی و وزیـری

عـالم هـمه در بند تو هـستـند و گرفـتی            هر گوشه چشمت دو سرا را به اسیری

در بارش رحمت به سر این همه محتاج            از جـنـس نـگـاه تـو نـدیـدیـم نـظـیـری

محفوظ شد از رنج و بلا شیعه به لطفت            چون فـاطمه فکـر همه‌ای خیر کـثیری

جز اینکه به دسـتان کـریـمت شده دارا            از خـانـۀ تـو رد نـشـده هـیـچ فـقـیـری

رفـتار تو معـلـوم کند خـوف و رجا را            قـربـان کـلامت که نـذیـری و بـشیـری

از نالـۀ جـانـسوز تو در گـوشۀ زنـدان            پیداست که از جان به لب آمده سیـری

پــا راه نـــدارد دو قـــدم راه بــیــایــی            هر قـدر اگـر دسـت به دیـوار بگـیری

در چشم تو تاریکی زندان شد اگر تار            از ضربۀ سیلی ست نه از کثرت پیری

این پـیـرهـن پـاره بـرازنـدۀ تو نـیـست            شایـسـتۀ پیـراهـنی از جـنس حـریـری

از بس که نحیف است تنت، موقع سجده            مـانـنـد عـبـایی که رهـا بـین مـسـیـری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد

موسی و مسیحات کمر بسته به خدمت            تا کِی کـرمـی کـرده و خـادم بـپـذیـری

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این تخـتۀ تـشیـیع تو یـادآور غـم‌هاست            هم پشت درافتاده و هم روی حصیری

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا ماه پری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب شب شهادت موسی‌ابن جعفر است           یعنی شب زیارت موسی‌ابن جعفر است

در حـیرتم ز غـربت آن هـفـتـمین امام           زندان گواه غربت موسی‌ابن جعفر است


از دامنش بگیر که  باب الحوائج است           این منصب از جلالت موسی‌ابن جعفر است

یک چشم او به مشهد وچشم دگر به قم           اینجا دو تا امانت موسی‌ابن جعفر است

شب‌ها به کـنج محبس و راز و نیاز او           اوج نشان عزت موسی‌ابن جعفر است

هرگز به شکوه لب نگشود از جفای دهر           این درس استقامت موسی‌ابن جعفر است

گـفتم به دل کجا ببـرم درد خود بگـفت           آنجا ببر که هیئت موسی‌ابن جعفر است

آنکه تو را کـشانـده به این محفـل عـزا           دارم یقین که دعوت موسی‌ابن جعفر است

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هر دم و بازدمـش آیـه و تکـبیـر فقط            بگـذارید کـند سـجـده دلـی سـیـر فقط

بعد این سجده اگر خواست ببندد قامت            ضرب شلاق نبـندیـد به این پـیر فقط


این عبا نیست که افتاده زمین پیکر اوست            مانده از قاب تنش، سایۀ تصویر فقط

پلک او حوصلۀ بار ندارد زخمی است            مژه می‌ریزد از این اشک سرازیر فقط

در سیه چال سر از سجده که بر می‌دارد            کاش جـایی نکـند گـردن او گـیر فقط

انحـنـای کـمـرش بیـشتـر از قبل شده            بالـش زیـر سـر او شده زنجـیـر فقط

کاشکی موقع دفـنش بدنش را نکـشند            یا بگـیـرند تنـش را همه از زیر فقط

یک نفر هفت کفن داشت ولی کرببلا            یک نفر شد کفنش نیزه و شمشیر فقط

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

بسکه پهلوش به در خورد و به دیوار گرفت            از خدا خواسته زهـرا برسد دیر فقط

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رحیم فیضی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شیعیان وقت عزا شد، مصطفیٰ نالان شده            در غمِ موسی بن جعفر، فاطمه گریان شده

گشته مسموم از رُطَب، با جَبر هارونِ لعین            در، درونِ سینهٔ تنگـش نَفَـس پنهان شده


نالهٔ اهل سـما پـیچـیـده در گـوش زمـان            گوئیا هـفت آسمان در ناله و افـغان شده

نوحه‌خوان گشته ملائک، عرشیان در آه و وا            چون غریبی کُشته در مُلکِ غریبستان شده

لـحــظـه‌هـای آخــرِ آن سـیّـدِ والامــقــام            واژهٔ غربت زِ قربش، واله و حیران شده

چونکه کاظم غرقِ در حمد الهی گشته وُ            ذکر و نجوایِ لبَش، یا حَیُّ و یاسبحان شده

ناگـهـان پـیـکِ اَجَـل آمـد به بـالـین امـام            خیره برسمتِ بقیع، آن خسروِ خوبان شده

زد صدا مادر بیا، من هم غریبم چون حسین            وامـصیبتْ قـتلگـاهم، گـوشهٔ زندان شده

چشمم از زهرِ ستم تار و دلم در پیچ وتاب            پیکـرِ تبدارم از ظلم و جـفا بی‌جان شده

(فیضیا) ختمِ مصیبت کن، دلم آتش مَزَن            مادرش زهرا به بالینِ پـسر مهـمان شده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛  البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ» به معنی  « کبود شده » است و کلمه شکسته شده عبارت « المکسور» می باشد لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سِندِ ملعـون آنقَـدَر، زد تـازیانه بَر تَنَـش            فی المثل پاشیده از هم مُصحَفِ قرآن شده

تازیانه یکطرف، رگبار سیـلی یکطرف            صورتش نیلی، پُر از خون، آن لب و دندان شده

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : اصغر چرمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شـانه‌های آسـمان لـرزید از بـار غمت            دیدۀ افـلاکـیـان شد ابـر خـونـبار غمت

عرش حق زد ناله و افتاد بر روی زمین            خُرد شد ارکـان آن در زیر آوار غمت


پیکرت تشیع شد بر دوش زخمی نسیم            شد مشام عرش پُر از عطر سرشار غمت

عرش حق شد کاظمیه، نوحه خوان شد جبرئیل            تا طـنین انـداز شد امروز اخـبار غمت

آسمـانها زیر تابـوتت کـمر خم کرده‌اند            ریخـتـند افلاکـیان در پای دیوار غـمت

حـنجـر مرثـیه‌ام زخمی داغ روضه‌ات            پیکـر شعـرم اسـیـر درد بسیار غـمـت

می‌توان دیوان نوشت از جوهر اشک شما            صد غزل مرثیه شد در بین آثار غمت

رشـتۀ عـشق تو را بین کـلافی بـسته‌ام            تا که باشم مـوجب گرمی بازار غـمت

مدخل باب المرادت پنجره فولاد ماست            تذکره می‌خواهد امشب این گرفتار غمت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سـلام حـضـرتِ دلـدارم اَیُّـهَـاالکاظم            سـلام حق به تو ای یـارم اَیُّهَاالکاظم

گدایت آمده مضطر دوباره اِرحـمنی            ای از ازل سر و سالارم اَیُّهَاالکاظم


نـشـسـته‌ام به امـیـد نـگـاه پُر مهـرت            غـریقِ در مـحـن و زارم اَیُّهَاالکاظم

دوبـاره با نـظـری فـاطـمی عزیزالله            تو بـاز کن گـره از کارم اَیُّهَا الکاظم

بیا به جانِ رضا جـانـتان پـناهم باش            بـبـیـن غـریب و گرفتارم اَیُّهَاالکاظم

در این زمانۀ پُر جرم و دلفـریـبی‌ها            بـیـا تـو بـاش نـگـهـدارم اَیُّـهَاالکاظم

مرا ردم نکن ای بابِ شهر حاجت‌ها            اگـرچـه خـادمِ سـربـارم اَیُّهَـاالکـاظم

بدون تو به خداوند پوچِ محض هستم            گُـلِ هـمـیـشـه بـهــارم اَیُّـهَـا الـکـاظم

محـبـتت به خـدا آبرو به من بخـشید            تـویـی دلـیــلِ وقــارم اَیُّـهَــاالـکـاظـم

دلیلِ عـاشـقی‌ام عـشقِ بی‌مثالَ‌ت شد            شـدی تو زیـنتِ اشـعـارم اَیُّهَاالکاظم

خـدا کـند که شود خرجِ سفـره‌ات آقا            تــمــامِ دار و نــدارم اَیُّـهَـاالـکــاظــم

رسیده فصل عزای تو ای گلِ زهـرا            ز مــاتـمِ تـو عــزادارم اَیُّـهَـاالکـاظـم

روان شده ز غمت اشک چشم من آقا            بـبـیـن کـه ابـرِ بـهـارم اَیُّـهَـاالکـاظـم

دوباره گـوشۀ زنـدان جای تو گردید            وخـیـمِ حـالِ تـو سـردارم اَیُّهَاالکاظم

اسیر ضربِ لگدها و ضربت سیـلی            شـدی عـزیـز و نـگـارم اَیُّهَـاالکـاظم

نمانده از بدنت بر سرت چه آمده است؟            بـگـو امـامِ بـزرگـوارم اَیُّـهَـا الکـاظم

مـیـان پـنـجـۀ کُـفّـارِ ظـالـمِ افــتــادی            دهـد داغِ تــو آزارم اَیُّـهــَا الـکــاظـم

: امتیاز

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم            لحظه لحـظه، ذرّه ذرّه، آب گردیده تنم

بس که لاغر گشته‌ام چون می‌گذارم سر به خاک            خصم پندارد که این من نیـستم پیراهنم


در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده‌ام            این نماز این حال خوش این اشک دامن دامنم

هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند            این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم

قاتل دل سنگ می‌خندد به اشک دیده‌ام            حـلقـۀ زنجـیر می‌گـرید به زخم گردنم

بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته            محـو گـشته جای نقـش تـازیانه بر تـنم

روزه‌دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم            کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم

گاه گاه از ساقهای پای من خون می‌چکد            بس که پا سائیده گـشته بین کند و آهنم

دوستان! از گریۀ من حبس هم آمد به تنگ            با وجـود آنکه خـندیـدم به روی دشمنم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پیش او وقت گدائی صحبت از سوگند نیست           چندمین بار است،یا…، نه صبحتی از چند نیست

ذکر یا باب الحوائج، جان گرفت از جود او           بِشْر حافی بی‌سبب با ذکر او خرسند نیست


ظلم شد در حق این آقای مظلوم و غریب           حق او را بین ما جمعی که بشناسند نیست

گرچه دلتنگ رضاجان است در زندان ولی           درد این آقا یـقـیناً دوری از دلبـند نیست

کظم غیظ از درس‌های مکتب پُر نور اوست           حاصل رنجدیدنش چیزی به جز لبخند نیست

ایـنـقـدر زنجـیـر دور گردن او بسـته‌اند           روی تن از دست این زنجیر، گردن، بند نیست

در حقیقت این سیه چال است زندانی اوست           پس نباید گفت در بند است او دربند نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید،  فراموش نکنیم دغدغه و درد و غم اهل بیت دوری از فرزند و عیال نیست بلکه دغدغه آنان مغفول و مهجور ماندن اسلام حقیقی و احکام آن است

سخت دلتنگ رضاجان است در این چند سال           درد این آقا به غیر از دوری دلبند نیست

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مهدی کبیری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بین هجـومی از خـفـقـان در سیاه چال            پـیچـیده باز صـوت اذان در سیاه چال

در پـشت ابر کـیـنۀ ظـلـمت پـرست‌ها            خورشید کرده چهره نهان درسیاه چال


قـلبی که قـبلۀ همه عـشاق عـالـم است            افتاده است از ضـربـان در سـیاه چال

ای مــاه روزه‌دار خــدا، بـا لـبــان تـو            هر روزِ سال شد، رمضان در سیاه چال

دارد به حال وروز تو خون گریه می‌کند            زخمی که باز کرده دهان، در سیاه چال

لب تـشـنه بودی و سر تو داد می‌زدند            خولی و شمر و زجر وسنان در سیاه چال

چـرخـیـد بـا اصـابـت هـر تـازیـانـه‌ای            دور سرت زمین و زمان در سیاه چال

بـا اقـتـدا به حـضـرت مـادر نـمـاز را            این بار هم نشسته بخوان در سیاه چال

ما نان ز دست‌های کریم تو می‌خوریم            گرد از عبای خود بتکان در سیاه چال

سهـم دعـای هر شب عـجـل وفـاتی‌ات            شد غربت و سپردن جان در سیاه چال

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

خـدا بر پا کند در عـالـمِ بالا عـزایت را           نـدارد کـوه تـابِ بــردبـاریِ بـلایـت را

تورا محصور کردند و نداستند در سجده           ملک می‌دید در عرشِ الهی رد پایت را


صدای هتکِ حرمت هرچه می‌پیچید در زندان           در و دیوار نشنید از لبانت جز دعایت را

برای تکیه دادن ای پدر، دردانه می‌خواهی           ولی افسوس دارد میله‌ها حکمِ عصایت را

رسید ابرِ سیاهی باز بالایِ سرت ای نور           چه حرفی کرده بارانی دوباره چشم‌هایت را؟

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام ( توصیف حرم کاظمین )

شاعر : محمدحسین ملکیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوبـاره چـنـگ زدم دامن خـراسان را            به کـاظـمین رساندم صدای لـرزان را

برای حـاجت کوچـک نـمی‌روم آن جا            دریـغ اگر که بگـویم به او غـم نان را


منی که هیچ نـدارم برای عـرض ادب            چه تحفه‌ای ببرم پیشکش کنم؟ جان را

دو پادشاه به یک سرزمین نمی‌گـنجـند            کـنـار هم به خـدا دیده‌ام دو سلطان را

که دیده در وسط آسمان دو تا خورشید؟            کـه دیـده پـا قــدم آفـتــاب، بــاران را؟

ببـین چه بخت بلندی! به دست کوتاهم            گرفتـه‌ام من بی‌دست و پا دو دامان را

ببین کسی که خودش میهمان زندان بود            چه بی‌مـضایـقه دارد هوای مهـمان را

به چشم دیده اسیری ست در دل زندان            به چشم دل به اسیری گرفته زندان را

بر او که لحظه به لحظه مسافر عرش است            گماشته است چه دیوانه‌ای نگهبان را؟

براو چگونه اثر کرده زهر؟ در عجبم!            که خلق در نفـسـش دیـده‌اند درمان را

کـریـم ترجـمۀ دیگـر ابـوالحـسن است            که جمع دیـده‌ام اطراف او فـقـیران را

وداع با حرمش ساده نیست،‌ حق دارم            عـقـب عـقـب بـروم تـا ته خـیـابـان را

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : میثم مومنی نژاد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دخیل بسته فلک بر ضریح زنجـیرش            نـمـاز گـریه کـنـد با نوای تـکـبـیـرش

دلِ شـکـسـتـۀ او آیـه‌ای مـقـطـعه بـود            که هیچ سوره نیـاورد، تاب تفـسیرش


چگـونه حـلـقۀ آهـن گرفت حلـقـش را            چرا به گوشۀ زندان؟ چه بود تقصیرش؟

چگونه زهر هلاهل، به زخمۀ الماس            به نازنین جگرش، می‌نوشت تقدیرش

در اوج غربت و دور از وطن شده تشییع            قلم به شرم در آمد، ز شرح تصویرش

عجب که حامل عرش است دوش چار غلام            زبان گـشوده حقـیری برای تحقـیرش

شبیه جد خودش روی خاک پرپر شد            شبـیه جد خـودش زنده مانده تاثـیرش

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا بر اساس شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود یا کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ » به معنی « کبود شده » است و کلمه « شکسته شده » عبارت « اَلمَکسُور» می باشد لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شکـسـته سـاقۀ او آیـه‌ای مقـطـعه بود            که هیچ سوره نیـاورد، تاب تفـسیرش

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....،

به روی تـخـتۀ در مـی‌بـرنـد دریـا را            قلم به شرم در آمد، ز شرح تصویرش

مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان            شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان

شنیدم در غل و زنجیر با توهینِ پی در پی            تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان


مناجاتت دو چندان شد! پس از هر سجده‌ات می رفت            صدای جذبۀ قرآن؛ از این زندان به آن زندان

به جای آه و نفرین ذکر می‌گفتی و جاری شد            دعای بارشِ باران؛ از این زندان به آن زندان

عبایت را کشیدند و امان از هتک حرمت‌ها            شدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان

به دست سِندی بن شاهِک ملعون زمین خوردی            بمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان

سکوت و کظم غیظَت، زهرِ دشمن را دو چندان کرد            چه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان

به یادِ جدّ لب تشنه گلویَت سوخت و خواندی            چه روضه با لبِ عطشان؛ از این زندان به آن زندان!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد. زیرا بر اساس اسناد تاریخی ( عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۸ ح ۱۰؛ امالی شیخ صدوق ص ۱۲۶ ح ۱۸؛ روضة الواعظین ص ۲۱۶؛ مناقب ابن شهر آشوب ج ۴ص ۳۱۸؛ بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۱۰ و دیگر کتب معتبر) هنگام افطار برای حضرت غذا می بردند و حضرت بلافاصله پس از اطعام مجددا به عبادت می پرداختند. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

سرِ افطار خوردی تازیانه‌های محکم را            به جای آب و قدری نان؛ از این زندان به آن زندان

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

آمد به لبش جان و شبش را سحری نیست            جز مرگ به لب‌هاش دعای دگری نیست

بر دوست و دشمن همه آن خیر رسانده            شایستۀ این مرد خدا خونجگری نیست


سخت است عـذابت بدهد بی‌سر و پایی            که در دلش از رحم و مروّت اثری نیست

شلاق کُنَد گریه بر آن تن که به غیر از            زخم و غل زنجیر برایش سپری نیست

مـوسـای مـسیـحا نـفـس و بد دهـنان، آه            جانکاه تر از این به خدا دردسری نیست

این عین شکنجه است قفس را بگشایند            وقتی که نه پا، نه پر و بال سفری نیست

این کعبه که محتاج طوافش خود کعبه است            والله سـزاوار چنین خـیـره سری نیست

مـانـده بـدنـش بر پـل بـغـداد نه گـودال            از غارت و از سُمّ ستوران خبری نیست

تن گم شده در سلـسله نه نیـزه شکـسته            صد شکر خدا را به سر نیزه سری نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این کعبه که محتاج طوافش خود کعبه است            شایـستۀ تشـییع تنـش تخـته دری نیست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن ائمّه بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تن گم شده در سلـسله نه نیـزه شکـسته            تن روی زمین و به سر نیزه سری نیست

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

همین که آه من از قلب محزون می‌شود پیدا            چنان بغض گلو با اشک، افزون می‌شود پیدا

دلم تا یاد آن داغ جگـر سوز تو می‌افتد            برای مرثیه هر بار مضمون می‌شود پیدا


هزاران سال اجدادم ز داغت گریه می‌کردند            غمت رازی‌ست دیرینه که اکنون می‌شود پیدا

برایت اشک می‌ریزم همان آب زلالی که            شبیه شیشۀ تنگی ز بیرون می‌شود پیدا

چه زخم کهنه‌ای در سینه پنهان کرده‌ای اما            ز چشمت از غم مادر بسی خون می‌شود پیدا

غـریبانه، شبانه، چار سـرباز و تنی اما            سحر خورشید از زندان هارون می‌شود پیدا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب تغییر داده شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ » به معنی « کبود شده » است و کلمه « شکسته شده » عبارت « اَلمَکسُور» می باشد؛ لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چه زخم کهنه‌ای در سینه پنهان کرده‌ای اما            مدام از زیر این زنجیرها خون می‌شود پیدا

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه ( سرباز) قرار دادند و....،

غریبانه، شبانه، تکه‌ای چوب و تنی اما            سحر خورشید از زندان هارون می‌شود پیدا

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : مثنوی

ای بــاب حــوائــجِ الــی الله            در مـلـک خــدا امــام آگــاه

سـلـطــان اُمــم امــام قــرآن            سـر تـا بـه قـدم تـمـام قـرآن


ای دیـدۀ دل چــراغ نـوری            موسـای هـزار کـوه طوری

قـبـر تو چـراغ اهل بـیـتـش            صحـن تو بـهـشت آفـرینـش

کعبه است هماره زیر دِینت            تـعـظـیم کـند به کـاظـمـینت

در حـبس، به نه سپهر ناظم            مشهـورتر از هـمه به کاظم

زندان تو رشک طـور ایمن            موسات به کف گرفته دامن

عیسی به فـراز چرخ چارم            بـر روی تو می‌زنـد تـبـسّـم

زنـجـیر تـو رشـتۀ وصالت            زنـدان شـده شـاهـد جـلالـت

حبس تو نهان ز چشم یاران            از اشگ شبت ستاره باران

با آن که نـبـد ره خـروجـت            می‌بـود هـزارهـا عـروجـت

خصم ار چه به گردنت غل انداخت            سجّاده ز گریه‌ات گُل انداخت

زنـدان تو مـحـفـل دعـا بود            مـیـعـاد گـه تـو و خــدا بـود

معـراج تو در دل سیه چـال            می‌کرد نـمـاز با دمت حـال

لب‌های تو بوسه گاه تکـبیر            زندان به دعات گشت تطهیر

زنـجـیر تو کـائـنات را دِین            حـبس تو مقـام قاب قـوسین

ای روح لطـیف رنجـه دیده            هر صبح و مسا شکنجه دیده

ای پـاسـخ مهـربـانیت قـهـر            ای قـلب تو پاره پاره از ره

بی‌جرم و گنه عدو تو را کشت            ای یوسف فاطمه چرا کشت

چون جدّ غریب خود به گودال            پـرپـر زده در دل سیه چال

آگاه ز غربت تو کس نیست            جز مشت پریت در قفس نیست

ای شسته به اشگ، تربت تو            تـشیـیع تو شـرح غـربت تو

آخـر بـدنـت به اوج عــزّت            تشییع شد ای غریب عترت

بـردنـد تـنـت چـو آیت نـور            با غسل و کفن به جانب گور

کـردنـد ز پـیکـر تو تجـلـیل            می‌رفت به عرش بانگ تهلیل

بس نوحه که در غمت سرودند            زنجـیر ز گـردنت گـشودنـد

با آن هـمه زخـم حلـقـۀ غُـل            گـردیـد نـثـار پیـکـرت گُـل

دیگر نـزدند بر تـنت سـنگ            از خون جبین نشد رخت رنگ

دیگر به سرت نخورد شمشیر            دیگر به دلت نزد کسی تیر

دیگـر نبـرید کس سـرت را            در خـون نکـشید پیکرت را

دیگـر سر تو نرفـت بر نـی            در طشت طلا و مجلس می

بُـردند به دوش پـیکـرت را            دیـگـر نـزدنـد دخـتــرت را

دارم به دل آه سیـنه سـوزی            چون روز حسین نیست روزی

تا شعـلـۀ دل ز سـینه خـیزد            «میثم» به حسین اشگ ریزد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)   سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود یا کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ » به معنی « کبود شده » است و کلمه « شکسته شده » عبارت « اَلمَکسُور» می باشد؛ لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در حبس تو را یکی روز و شب            اندام کبود و ساق مرضوض

آثـار شکـنجـه در تـنت بـود            زنجـیر سـتم به گردنت بود

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحار الانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید.

تـشیـیـع تو بـود مـثـل مـادر            تـابـوت تو گـشـت تخـتۀ در

هر چند ز گـوشۀ سـیه چال            تشیـیع تو شد به چار حـمّال